شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

نه

گاهی لازم است قدرت نه گفتن داشته باشیم..حتی در این دنیای مجازی... 

نه دوست عزیز این خلوت و آن خنده و آن کمدی فقط برای من و آسمانم است و من هیچ مراحمی در این بین نمی بینم... 

و بدون تعارف می گویم آن میز کناری خالیست می توانید آنجا بنشینیدو...

نظرات 5 + ارسال نظر
داش آکل چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:42 http://dashakol.blogsky.com/

آقااااا دیییگگگهههه!

منظورتون رو متوجه نشدم..!!
اما به هر حال مرسی که اومدید

حسین چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:46 http://www.akslar.com

سلام دوست گرامی هر روز به وبلاگ شما سر میزنم واقعا حرف نداره خسته نباشید میگم به شما و ارزوی موفقیت دارم برای شما

ریحانه چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:02

چه بی تعارف محکم...
اما قطعا نه هایی هست که دل رو صفت و سخت میشکنه...
قطعا دوست ندارم روی ازت نه بشنوم..
من هیچ زمانی دوست نداشتم از دیگران خواسته ای داشته باشم حتی خانوادم...میشه غرور زیاد رو مزید بر علت دونست...
اما همین نخواستن هام سبب شد خواستن در من سرکوب بشه و درصد بله هایی که میشنوم بیشتر باشه..
اما نه گاهی آنقدر سنگین است که چندین بله را سرکوب میکند..
نمیدانم چه گفتم لونا...
گیج و گمم...ای کاش همین امشب جواب کامنتهارو بذاری...
امشب عجیب دلم هوای تو را دارد هیچ نمیدانم چرا

من دارم جواب کامنتاتو میدم رفرش کن بلاگمو...
به خاطر تو ان موندم عزیزم...

ریحانه چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:04

در ضمن چه خوش شانسی و خوش اقبالی ست آسمان تو بودن..
خیلی کم حسودی میکنم اونم فقط به کسانی که دوستشان دارم اما اعتراف میکنم رشک بردم به آسمانت..
به قولی از اترنال...
بغضی ام

ریحانه چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:07

چه خوبه که هستی..الام بیشتر حست میکنم
اما شدیدا بغضی ام...
هیچ نمیدونم چرا

بغضی چه آشناست این واژه برایم ...تا دیر نشده تا نفس هایت را به شماره نینداخته آزادش کن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد