حالا انگار من،حساب خود را از همه آدم های این دنیا جدا کرده ام.
حالا انگار خود را تهی از همه هنجارهای آدم های قرن اخیر کرده باشم،سرشارم از خود ،من و قانون های من...
حالا انگار غریبه ای هستم در میان موجودات ناشناخته این زمین سیاه که توشه ام صبر است و صبر است و صبر .
زمین خاکستری بود ،دنیا سیاهش کرد...من نیز خاکستری می باشم اما خود رنگی اش خواهم کرد...
سلام بلاگ خوبی دارید. اگر مایل باشید تبادل لینک کنیم
این بلاگ منه
http://web-design.blogsky.com
سلام لونای خوبم..
نمیدونم بازم قبولم میکنی یا نه..
نمیدونم چقدر ازم ناراحتی..
اما میدونم بزرگوار تر از این چیزایی..
که میدونم اندازه ی من حقیر نیستی..
که من میدونم تو زمینی و من آسمون...
اما خوب نیستم..
لونا یخ زدم..
ریحانت یخ زده...
چشماش مثل یه خط شده همش به یه جا خیره..
نمیدونم خوب میشم یا نه..
اما بدون و باور کن خیلی دوستت دارم..
سلام عزیزم این چه حرفاییه ...من هستم بیا یکم واسم حرف بزن گلم
چقدر نزدیکیم به هم ... !