شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

دریاچه نور

خاطرت آید که آن شب از جنگل ها گذشتیم 

بر تن سرد درختان یادگاری نوشتیم 

با من اندوه جدایی نمی دانی چه ها کرد 

نفرین به دست سرنوشت تو را از من جدا کرد 

بی تو بر روی لبانم 

بوسه پژمرده گشته 

بی تو از این زندگانی 

قلبم آزرده گشته 

بی تو ای دنیای شادی 

دلم دریای درد است 

چون کبوتر های غمگین نگاهم با تو سرد است 

ای دلت دریاچه نور 

گر دلم را شکستی 

خاطراتم را به یاد آر هر جا بی من نشستی. 

نظرات 2 + ارسال نظر
تنهایی یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:50 http://www.Tanhaee.TK

سلام
جدایی چه چیزه جالبیه
همه جا هست

نه اینجوری نیست .جالب نیست
امااما ی حقیقت تلخه که مجبوریم باهاش کنار بیایم تا زندگیو از دست ندیم

caffè nero یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:15 http://eternal.blogsky.com

« بی تو از این زندگانی ... »

همه چیز از این شروع شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد