شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

خدایا به فریادم برس آنجا که هیچ کسی به یاد دیگری نیست و والدین به فرزندان و فرزندان به والدین نیزبه یکدیگر رحم نمی کنند و هرکس تنها به نجات خویش می اندیشد ... 

مضمونی بود از دعای حضرت علی(ع)... 

ای علی جان ... ای مظلوم تر از هر مظلوم... 

در این دنیا هم کسی به یاد دیگری نیست همه به خود می اندیشند ,همه در تلاش برای نجات خود از این مرداب زندگی دست و پا می زنند اما بیشتر در آن فرو می روند و بوی کثافت می دهد هوای اینجا... 

بی تفاوت از کنار هم گذشتن هابیداد می کند, اگر آدمی گوشه ای از سرما مجسمه شده باشد کسی توجهی نمی کند ,چشم هارا غباری گرفته که با هر غسل چرک مردی بر جای مانده است ... 

می خواهم جسارت کنم ... 

خدایا ,مخلوق من! 

در این دنیا به فریادم برس,مرا از آغوشت جدا مکن,اینجا کسی مرا نمی بیند تو مرا نگاه کن ,مرا به حال خود وا مگذار ...

 

گناه

تو دنیای ما پرنده را به جرم پرواز شکار می کنند. 

...

راست ودروغ

دلم می خواهد بدانم چه کسی حقیقت را می گوید و چه کسانی می خواهند به کتمان حقیقت بپردازند... 

می گویند زندگی پر از غصه است... 

می خواهند باور کنیم که زندگی غصه دارد... 

می گویند دنیا سرشار از شادی است... 

می خواهند بقبولانند که دنیا سرشار از شادی است... 

می گویند بوی تعفن می دهد کارهای آدمی... 

می خواهند... 

می گویند جانشین خدا برتر از ملائک است... 

در تلاشند که... 

از بزرگواری شنیدم که از غصه گفتن و از غم دنیا نوشتن را همه بلد هستند اما باید دید چه کسی برای رهایی از این غصه راه حلی دارد باید به فکر راه حل بود.. 

اما ای بزرگوار از شادی گفتن را هم همه از برند اما آیا کسی هست که راه های شاد بودن را بگوید ,راه های پاک زیستن را بگوید...؟؟

افکار پریشان

نمی دونم از کجا شروع کنم ,شاید خجالت می کشم که حرفمو بگم... 

تو مغزم خیلی شلوغه همه چیو دارم با هم قاطی می کنم .مغزم عین آدمایی که سر در گمن...پریشونه مشوش . چیزایی اون تو میگذره و منو مجبور می کنه که بهش فکر کنم که دلم رضا نیست ازشون بدم میاد. 

چرا خدا ی تصفیه کن واسه این حالت آدما نساخته ...شایدم منتظر آدمای حریص, آدمای زیاده خواه, مثل بقیه چیزا کشفش کنن یا بهتره بگم اختراع... 

احتمالا تا ساختش من از زندگی محرومم ...باید خودم دست به کار بشم اینطوری کسایی مثل خودمو از اون افکار تو خالی و هیچ نجات می دم آنجاست که از ادیسون بیشتر واسم دعا می کنن!!! 

... 

نمی خوام از زندگی محروم بشم, از تجربه داشتن لحظه های خوب و بد محروم بشم .نمی خوام این افکار به تخت زنجیرم کنن.داشته هام زیاد نیستن اما می خوام زیادترشون کنن. 

آیا کسی هست که بخواد با من همراه بشه؟... سعی در بی توجهی به افکار پریشان فعلا تنها راه حله!

تنهایی

خسته ام َدلم ی جای دور افتاده می خواد با ی عالمه تنهایی... 

ی آسمون شب .. 

با ماه شب چهارده... 

ی کلبه با سقف شیشه ای... 

ی کتابخونه کتاب... 

ی جانماز ساده ... 

ی خدا با ی عالمه مهربونی... 

...این یعنی دنیام...تمام