شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

خاکستر

 خاکستر

از آن لحظه که خود را شناختم به پستیه روزگار اندیشیدم،به اینکه در اینجا چه می کنم؟ 

... 

جوبی نیافتم... 

دلم از نامردمی ها بارها شکسته! 

دلم از خدام سالهاست گرفته... 

دلم از خودم آتش گرفته, 

دلم تنگ کسی هست که نمی شناسمش! 

نیازمند ترحم کس آشنایم هستم.. 

دل بی قرار روزگاران تنهای ام 

آه ... 

دلم دارد می سوزد.. 

هراس خاموشیش را دارم 

نکند خاکسترش را باد بدزدد!

نظرات 4 + ارسال نظر
--- جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:42 http://rhhz.blogsky.com

سلام . خیلی خوبی .

نظر لطفته

دختر ماه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:01 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

میام به زودی....

--- جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:17 http://rhhz.blogsky.com

سلام
شاید منم مثل تو باشم . منم دل تنگ کسی هستم که نمیشناسمش . کسی که دنیامو زیر و رو کرد . دنیا روز به روز برام سیاه تر میشه . امروز سیاه تر از دیروز و فردا سیاه تر از امروز . خیلی وقته عاشق شدم . هیچکس نمیدونه . خیلی تکیده شدم اما خیلی چیزها یاد گرفتم . هر روز به امید این بیدار میشم که ببینمش اما هرشب تو حسرت داشتنش میسوزم . شاید باید فراموشش کنم . اما نمیتونم . اون مثل یک فرشته بود .

دختر ماه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:04 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

اگر سوخت دنبال خاکسترش نگرد....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد