خاکستر
از آن لحظه که خود را شناختم به پستیه روزگار اندیشیدم،به اینکه در اینجا چه می کنم؟
...
جوبی نیافتم...
دلم از نامردمی ها بارها شکسته!
دلم از خدام سالهاست گرفته...
دلم از خودم آتش گرفته,
دلم تنگ کسی هست که نمی شناسمش!
نیازمند ترحم کس آشنایم هستم..
دل بی قرار روزگاران تنهای ام
آه ...
دلم دارد می سوزد..
هراس خاموشیش را دارم
نکند خاکسترش را باد بدزدد!
سلام . خیلی خوبی .
نظر لطفته
میام به زودی....
سلام
شاید منم مثل تو باشم . منم دل تنگ کسی هستم که نمیشناسمش . کسی که دنیامو زیر و رو کرد . دنیا روز به روز برام سیاه تر میشه . امروز سیاه تر از دیروز و فردا سیاه تر از امروز . خیلی وقته عاشق شدم . هیچکس نمیدونه . خیلی تکیده شدم اما خیلی چیزها یاد گرفتم . هر روز به امید این بیدار میشم که ببینمش اما هرشب تو حسرت داشتنش میسوزم . شاید باید فراموشش کنم . اما نمیتونم . اون مثل یک فرشته بود .
اگر سوخت دنبال خاکسترش نگرد....