شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

تنهایی

خسته ام َدلم ی جای دور افتاده می خواد با ی عالمه تنهایی... 

ی آسمون شب .. 

با ماه شب چهارده... 

ی کلبه با سقف شیشه ای... 

ی کتابخونه کتاب... 

ی جانماز ساده ... 

ی خدا با ی عالمه مهربونی... 

...این یعنی دنیام...تمام

نظرات 1 + ارسال نظر
Ξ T Ξ Я N ∆ L دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:38 http://eternal.blogsky.com

تنهایی، من و خدا ...

واقعا متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد