شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

ای خدا

خدایا مگر به دردو دل های آدما گوش نمی دهی.. 

کمی وقت داری ...حالا... 

ای خدا, 

من از این من , من از این تو ,از همه خسته ام. 

از غم رخنه کرده در وجودم از دستای خاکستریش که مرا به آغوش کشیده خسته و دلگیرم. 

من از ازدحام ثانیه ها که یه ریز تیک تیک می کنند ... 

از عقربه های لعنتی که بی جهت ساعت را تحریک می کنند... 

خسته ام! 

ای خدا, 

دستای منتظرم را بگیر و مرا از این نا امیدی جدا کن.. 

خدایا صدایم کن که ناقوس دلم را برایت کوک کرده ام.. 

آتشم بزن که فانوس دلم را آماده شعله ور شدن کرده ام. 

ای خدا...شنیدی سمیع علیم من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد