شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

جنگ و عشق

کاش هیچ جنگی خلق نمی شد ... 

کاش برادر کشی مد نمی شد یا دست کم همانند هر مد دیگری بعد از مدتی کمرنگ می شد... 

چه عاشقانی بودند که در جنگ از محبوب خود دور شدند و چه محبوبانی که به این واسطه رنجیده شدندو هیچ مرهمی جز نامه های خونین عزیزانشان آرامشان نکرد... 

...خدایا به همه ما دوست داشتن را بیاموز...

...خدایا به آدم هایت زیبایی استفاده از علم را بیاموز .. 

گویی واژگانم را برای ادامه نوشتن این متن کم آورده ام...

پیش میاد ببخشید!

نظرات 2 + ارسال نظر
Ξ T Ξ Я N ∆ L شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:10 http://eternal.blogsky.com

گویی کسی نبود دیگر، تو بهشت می بینی و من،
آرمیده ای به خاک کهنه ابدیت ...
این بود که مصطفایم را،
که مرتضایم را،
که محمدم را،
که ...


ببخشید

زیبا بود.ببخشید چرا؟

ریحانه یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 http://respina1010.blogfa.com/

خدا معلم خوبیه
باور کن ما آدمها هستیم که شاگردهای تنبلیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد