شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

حقیقت

گاه حقیقت دردناک تر از ،از دست دادنه... 

و پنهان حقیقت دردناک ترین است...

نظرات 5 + ارسال نظر
باقری یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:05 http://haqiqat.mihanblog.com

بگذارید وبگذرید ببینید ودل مبندید چشم بیندازید ودل مبازید که دیر یازود باید گذاشت وگذشت(مولا امیرالمومنین علی علیه السلام)


روزی بهلول درقبرستان کنار قبری نشسته بود
شخصی از اوپرسید: اینجا چه کار میکنی؟
گفت: درمیان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنندواز این وآن نیزغیبت وبدگوئی نمی کنند..............
عرض ادب واحترام به شما بزرگوار

از حضورتون ممنونم

ریحانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:44

و تحمل حقیقت دردناک تر...
ماه ها برای تحمل حقیقت یا حداقل درکش تلاش کردم..
اما هر بار یهو درست زمانی که انتظار نداشتم بلند مثل ناقوس کلیسا به صدا درومد و منو از جای پروند..مثل یه یادآوری..مثل یه دهن کجی چندش آور...

دعا کن فقط دعا...برای دوست کوچیکت..
شاید یک چند روزی نباشم...مراقب خودت باش..

قصد ناراحتیتو نداشتم...
دعا کوچکترین و آرامش بخش ترین کار ممکن است که در دوریت خواهم کرد ...
دلم برات تنگ خواهد شد ...
دوست عزیزم بیشتر از گذشته از خودت مواظبت کن

Ξ T Ξ Я N ∆ L دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:40 http://eternal.blogsky.com

چه بگویم

پیش میاد ...

حسین دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

و این ها همه از سخاوت شماست..
چشمانتان زیبا می بیند...

مثل هیچکس پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:45 http://paaeez.blogsky.com

و همیشه باید این درد رو که با ماست تحمل کرد..
ما از همان آغاز با درد زاده شدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد