شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

شب پر حادثه

نا گفته های دل رهیده از غل و زنجیر

جنگ و عشق

کاش هیچ جنگی خلق نمی شد ... 

کاش برادر کشی مد نمی شد یا دست کم همانند هر مد دیگری بعد از مدتی کمرنگ می شد... 

چه عاشقانی بودند که در جنگ از محبوب خود دور شدند و چه محبوبانی که به این واسطه رنجیده شدندو هیچ مرهمی جز نامه های خونین عزیزانشان آرامشان نکرد... 

...خدایا به همه ما دوست داشتن را بیاموز...

...خدایا به آدم هایت زیبایی استفاده از علم را بیاموز .. 

گویی واژگانم را برای ادامه نوشتن این متن کم آورده ام...

پیش میاد ببخشید!

دیروز

بعد از چند روز دوری از جاییکه حالا برایش دلتنگی می کنم امروز فرصت نوشتن یافتم. 

این دل نوشته ها هم به دلتنگی های همیشگی ام پیوست شد!!!! 

قلبم آخر قربانی خودخواهی من خواهد شد... 

دیروز یکی از روزهای نفرت بار زندگی سردم را با جون کندن سپری کردم. 

از صبح تا شب سوختم ،حسرت خوردم و در نهایت دلم پاره شد. 

...و این روزگار هر چه خواست بی ترحم و بی گذشت بر سرم آورد.. 

شب هنگام دماغم را تیز کردم ،ماه عطر تلخ دلم را درفضای اتاق پراکنده کرده بود! 

بغض که با حوصله ای غیر قابل وصف در حال گرفتن جانم بود با استشمام این عطر یکهو مانند یک بمب کنترل از راه دور ترکید... 

خلاص شدم! 

باریدم ... باریدم... بی دغدغه باریدم...  

از تکرار این چنین روزهایی بیم دارم.

... 

... 

تکرار این روزها کم خواهد شداگر: 

یاد بگیریم که برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش داریم فقط چند ثانیه زمان لازم است اما... 

اما برای التیام آن سال ها وقت لازم است.

قضاوت

حتی خداوند هم به"قضاوت" نمی پردازد,مگر  

پس از آنکه انسان عمر خود را به پایان برساند. 

دکتر جانسون                                      

 

عشق قضاوت نمی کند 

انسان ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه می روند.با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت.در سبد جلو ,صفات نیک خود را می گذاریم.در سبد پشتی ,عیب های خود را نگه می داریم.به همین دلیل در طول روزهای زندگی خو,چشمان خود را بر صفات نیک خو می دوزیم و فشارها را در سینه مان حبس می کنیم.در همین زمان ,بی رحمانه ,در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند ,تمامی عیوب او را می بینیم.بدینگونه است که درباره خود بهتر از او داوری می کنیم,بی آنکه بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما به همین شیوه می اندیشد. 

پائولو کوئیلو 

 

ای خدای بزرگ به من کمک کن که هر وقت خواستم درباره راه رفتن دیگری قضاوت کنم قدری با کفش های او راه بروم!!!

پیروزی

همیشه هنگامیکه در تلویزیون تصاویری از جنگ پخش می شد بلافاصله کانال را عوض می کردم اما... 

اما این بار برنامه مستند آزاد سازی خرمشهر را تا به انتها دیدم و صادقانه به سربازان آن زمان بالیدم... 

چه با خود می اندیشیدید که اینگونه با شجاعت جنگیدید ,از خون خود مایه گذاشتید وجان بر کف در میدان هیاهویی فراموش نشدنی بر جای گذاشتید؟

به راستی که آنان در آن سرزمین جز خدا نمی دیدند و با اتکا به ایمان خود 24 روز با دشمن جدالی سخت را پشت سر گذاشتند تا سرانجام خرمشهر ,شهر خون,به ما بازگشت. 

از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما 

جاودانه شد از طلوع ظفر پگاه ما 

این پیروزی خجسته باد! 

یاذ تمام آن شهدا به خصوص محمد جهان آرا گرامی باد.

ای خدا

خدایا مگر به دردو دل های آدما گوش نمی دهی.. 

کمی وقت داری ...حالا... 

ای خدا, 

من از این من , من از این تو ,از همه خسته ام. 

از غم رخنه کرده در وجودم از دستای خاکستریش که مرا به آغوش کشیده خسته و دلگیرم. 

من از ازدحام ثانیه ها که یه ریز تیک تیک می کنند ... 

از عقربه های لعنتی که بی جهت ساعت را تحریک می کنند... 

خسته ام! 

ای خدا, 

دستای منتظرم را بگیر و مرا از این نا امیدی جدا کن.. 

خدایا صدایم کن که ناقوس دلم را برایت کوک کرده ام.. 

آتشم بزن که فانوس دلم را آماده شعله ور شدن کرده ام. 

ای خدا...شنیدی سمیع علیم من